شاعر: جواد حیدری

تمام نامه عمرم سیاه گردیده

که شغل روز و شب من گناه گردیده

برای این‌که بیایم به توبه‌ای سویت

دو چشم ناز و قشنگت به راه گردیده

امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی

دو چشم تو به گناهم گواه گردیده

هر آنچه خرج نمودی که بنده‌ات گردم

ز بی‌لیاقتی من تباه گردیده

بیا و مشکل من را تو با اجل حل کن

که این گدای حرم بی پناه گردیده

من از نگاه کبودی دلم پریشان است

عذاب من زشرار نگاه گردیده

بیا به پای دل من بزن تو زنجیری

بگو که دست مرا عاقبت تو می‌گیری